پادشاهی در قصرش قدم میزد و به معلم پیر ی که در گوشه باغ به دو پسرش درس میداد نگاه میکرد. همین که درس تمام شد معلم از جای خود بلند شد دو پسر پادشاه به سرعت کفش های معلم را جفت کرده وجلوی پای او گذاشتند پادشاه از کار پسران خود سخت متعجب شد وبه وزیر خود که در نزدیکی او ایستاده بود گفت: وزیر پاسخ داد نوکران شما! معلم پیر که سخنان انان را شنیده بود گفت: ای پادشاه اگر تو و دو پسرانت به یک معلم خدمت کنید باز هم این خدمت برای ان معلم کم ارزش است! چه خوب که اگر همه قدر و جایگاه دانش رو بدونیم.
به نظر تو چه کسی است که نوکرانش بزرگترین و مهمترین شخصیتها هستند ؟!
چون مقام وثروت نابود شدنی است. اما دانش هرگز از بین نمیرود و جاودانه خواهد ماند.
Design By : Pichak |